انیمیشن قلمرو کوچک بن و هالی

Ben & Holly's Little Kingdom

بازدید کنندگان روی ماه فرود می آیند و شروع به کاوش می کنند. آنها با آدم فضایی های مهربان دوست می شوند.

هالی و بن فکر می کنند گاستون لیدی باد غمگین است، بنابراین سعی می کنند او را خوشحال کنند.

هالی چوب جادویش را گم می کند.

هالی با بن و آقای الف به مزرعه جن می رود تا یک تخم مرغ برای صبحانه شاه بیاورد.

هالی و دوستانش باید در حیاط بمانند و با خواهران دوقلوی کوچک هالی، دیزی و پوپی بازی کنند.

ملکه تیستل یک قوری زیبا و جدید بسیار ظریف دارد که هیچکس اجازه لمس آن را ندارد. هالی به طور اتفاقی قوری را شکسته و سعی می کند آن را با کمک بن درست کند ...

هالی با جادوگری به طور اتفاقی بن را به قورباغه تبدیل می کند. بن هاپ به حوضچه می رود.

هالی روزش را با وظایف سلطنتی با شاه تیستل می گذراند.

بن و هالی در حال بازی با هم در چمنزار هستند.

کینگ تیستل دچار سرماخوردگی شده و به دارو احتیاج دارد.

بن، هالی و گاستون لیدی برد یک تخم مرغ بزرگ را در چمنزار پیدا می کنند.

بن در حال آموزش برای بازی های جن است، هالی می خواهد به آن بپیوندد اما طبق قوانین مطلقا پرواز و جادو مجاز نیست.

بن، هالی و گاستون لیدی برد به کمک پرستار می آیند.

تقریبا زمان کریسمس است و جن ها مشغول ساخت اسباب بازی هستند. هالی از بازدید از کارخانه جن لذت می برد.

پرستار بچه با جادوگر بی ادبانه رفتار میکندو جادوگر او را با جادو یخ می کند.

هالی و بن به وروجک خردمند کمک می کنند تا برای پرستار یک ترفند برای روز جوک الف بازی کند.

پرستار بچه که هیچ لباسی ندارد، از سبزیجات داخل آشپزخانه با جادو لباس درست میکند.

هالی و پرستار بچه آلو به بن در مدرسه الف می پیوندند، جایی که جن ویل پیر به آنها می گوید که نباید از هیچ جادویی استفاده کرد.

گرنوم در حال سفارش الف ها در اطراف است و زمین گلف کینگ را به یک زمین گلف عجیب و غریب تبدیل می کند.

وروجک خردمند بن و هالی را به دیدن ساعت بزرگ بالای درخت الف می برد.

گاستون پس از نشتی سقف غارش، سرما می خورد، بنابراین هالی از او دعوت می کند تا در قلعه کوچک بماند تا آنجا تعمیر شود. اما به زودی گاستون همه چیز را تصاحب می کند، غذای پادشاه را می خورد، روی صندلی او می نشیند و همچنین در تختخواب او می خوابد.

هالی با بن و خانواده اش در سفری با الف به ساحل می روند و آقای الف به او می گوید که از جادو استفاده نکند. اما وقتی متوجه می شوند که یادشان رفته است که ناهار را آماده کنند، از هالی می خواهند تا از جادو برای تهیه ناهار استفاده کند. در عوض، خانواده الف برای او یک قلعه ماسه ای غول پیکر می سازند، اما وقتی موج باعث می شود که هالی و بن در قلعه شان گیر کنند، او باید دوباره از جادو برای نجات خودشان استفاده کند...

هالی تولد بن را فراموش می کند و با عجله به خانه می رود تا برایش کارت تولد درست کند. اما نانی تمام جادوها را متوقف کرده و هالی باید خودش کارت را بسازد. کار سرگرم کننده ای است اما وقتی کارت را برای بن می برد، از اینکه دست ساز است، خجالت می کشد!

ملکه تیستل برای بچه ها داستانی در مورد ستارگان می خواند و برای آن ها این سوال پیش می آید که ستاره ها در روز به کجا می روند. آن ها نمی توانند پاسخ را در کتاب های جادویی قلعه بیابند، بنابراین به جای آن، به الف پیر خردمند مراجعه می کنند.

بن و هالی با دوست جدیدی به نام بتی کاترپیلار آشنا می شوند، اما او از اینکه نمی تواند در بازی بچه ها شرکت کند، ناراحت است زیرا او قادر به پرواز کردن نیست. پادشاه تیستل به آن ها می گوید که می توانند با دادن غذای زیاد، به او کمک کنند؛ اما هالی فکر می کند که بتی آنقدر چاق شده است که نمی تواند پرواز کند؛ تا زمانی که بتی تبدیل به یک پروانه زیبا می شود!

وقتی پادشاه و ملکه تیستل برای تجارت مهمی به سفر می روند، هالی مسئولیت را بر عهده می گیرد. اما فرمانروایی بر آن پادشاهی کوچک به آن راحتی که به نظر می رسد، نیست. او می خواهد همه روز خوبی داشته باشند و می گوید هیچ کس در پادشاهی اجازه کار ندارد؛ اما وقتی همه گرسنه می شوند، اوضاع به هم می ریزد، زیرا هیچ کس غذایی درست نکرده است!

بن و هالی وقتی می فهمند که نانی شب ها پری دندان است، هیجان زده شده و با او همراه می شوند تا دندان یک دختر کوچولو را بردارند. اما دختر کوچولو، آنقدرها هم کوچولو نیست؛ او یک انسان است و بسیار بزرگتر از جن ها و پری ها!

پادشان تیستل برای صبحانه سلطنتی خود نان می خواهد، اما هیچ آردی در قلعه وجود ندارد. آقای الف، هالی، بن و نانی را به آسیاب بادیش می برد تا بفهمند چرا تهیه آرد اینقدر طول می کشد. اما نانی نمی خواهد منتظر بماند و از جادو استفاده می کند تا آسیاب بادی سریعتر بچرخد.

پادشاه اسنوبی و ملکه مریگلد، به دیدار پادشاهی کوچک می آیند و هالی و مامان و بابا، برای تحت تأثیر قرار دادن آن ها، از گروه الف کمک می گیرند.

همه چیز در سراسر پادشاهی کوچک گم می شود، هالی عصایش و بن شاخ خود را گم کرده اند! به زودی آن ها متوجه می شوند که مورچه ها وسایل آن ها را می دزدند و تصمیم می گیرند ملکه مورچه ها را متقاعد کرده و به آن ها اجازه دهد با کمک گاستون وسایل خود را پس بگیرند.

عموی بارنبی الف، الف دزد دریایی ریش قرمز برای بازدید از قلمروی کوچک می آید، اما گنجش را گم کرده است. هالی، بن و پری ها و کوتوله ها باید به ریش قرمز کمک کنند سر نخ ها را دنبال کند و به گنجش برسد.

هالی مقداری تخم قورباغه از کلاس می آورد تا از آن ها مراقبت کند، اما صبح با دیدن تخم قورباغه ها که تبدیل به قورباغه شده اند تعجب می کند! خیلی زود تعداد قورباغه هایی که هالی باید از آن ها مراقبت کند زیاد می شود و پادشاه و ملکه تیسل از این مسئله ناراحتند و می گویند قلعه جای زندگی قورباغه ها نیست!

بچه ها در مزرعه الف هستند اما برای آنکه یاد بگیرند شیر از کجا می آید، باید از مزرعه بزرگ دیدن کنند تا گاوها را پیدا کنند. آن ها به مزرعه بزرگ لوسی سفر می کنند و لوسی در آنجا همه حیوانات را به آن ها نشان می دهد.

ملکه تیسل تصمیم می گیرد یک روز استراحت کند. بنابراین، هالی، بن، پرستار و پادشاه باید تمام روز مراقب دیزی و پاپی، دوقلوی های ناقلا باشند. اما حتی همه کوتوله های قلمرو کوچک هم نمی توانند دوقلو ها را از دردسر دور نگه دارند.

پرستار پلام بچه های پری را برای درس طبیعت به جنگل می برد اما به کوتوله پیر عاقل بر می خورد که مشغول درس دادن درس طبیعت به بچه های کوتوله است. بچه ها از بزرگ تر ها می خواهند که با هم یک تیم شوند اما وقتی هیچ قورباغه ای در برکه برای نشان دادن به بچه ها نیست، پرستار پلام تصمیم می گیرد با جادو خودش را تبدیل به قورباغه کند!

هالی، بن و دوستانشان در حال بازی در چمنزار هستند که یک ربات اسباب بازی خراب پیدا می کنند. هالی آن را با جادو درست می کند، اما ربات آن طور که آن ها فکر می کنند رفتار نمی کند! او سعی می کند کل قلعه را تمیز کند.

پادشاه تیسل برای شام ماهی می خواهد و با آقای کوتوله، بن و هالی سوار قایق او می شوند و به ماهیگیری می روند. آقای کوتوله داستان بری بزرگ بد، بزرگ ترین و بدترین ماهی دنیا را تعریف می کند و پادشاه تصمیم می گیرد که برای شام بری را شکار کنند و بخورند.

پادشاه تیسل نمی خواهد پیرتر شود بنابراین تصمیم می گیرد که هیچ کس حق ندارد تولد او را جشن بگیرد. اما تمام اهالی قلمرو منتظر جشن گرفتن تولد پادشاه با یک مهمانی باشکوه هستند.

چوب دستی هالی می شکند و او باید برای تعمیر آن به کارخانه چوب دستی برود که پایین درخت بزرگ کوتوله هاست.

هالی با بن و پدر و مادرش به اردو می رود اما خیلی زود آقای نوم آزاردهنده که همیشه گرسنه است و آهنگ های احمقانه می خواند به آن ها می پیوندد.

پادشاه اسنوتی و ملکه ماریگلد خودشان را برای شام به قلعه پادشاه و ملکه تیسل دعوت می کنند تا مزه غذاهای ننی پلام را بچشند. ننی که بهترین آشپز جهان است خیلی سعی می کند با استفاده از کتاب آشپزی جادویی اش، غذای مخصوص مدرن درست کند اما بعد از آنکه همه بخار طعم دار را می چشند، خیلی زود به صرف پودینگ شهددار ننی دعوت می شوند!

پادشاه تیسل حوصله اش سر رفته و تصمیم می گیرد پرنده ها را تماشا کند. او با استفاده از کتاب جادویی پرندگانش، دارکوبی را می بیند که در درخت بزرگ اِلف لانه کرده است. پادشاه علاقه دارد پرنده های بیشتری را جذب کند به همین خاطر وقتی یک موجود دیگر در قلعه همایونی لانه می کند خوشنود می شود. اما کتاب جادویی پرندگان نمی تواند به او در پیدا کردن این موجود کمک کند!

دوقلوها خیلی دلشان یک حیوان خانگی می خواهد و ننی پلام به دنبال جور کردن آن می رود. او با جادو برای آن یک همستر به اسم پیپین می آورد. اِلف پیر دانا برای پیپین یک چرخ بازی می آورد، اما پیپین آن قدر در آن تند می دود که از قلعه بیرون می زند. بعد از آنکه پیپین تقریباً کل قلعه را نابود می کند، پادشاه دستور می دهد از دست او خلاص شوند.

بعد از آنکه پادشاه یک موشک اِلف اسباب بازی می بیند، دستور می دهد یک موشک واقعی برایش آماده کنند تا به ماه سفر کند. آبروی الف ها در خطر است و آن ها در زمان تعیین شده یک موشک درست می کنند.

همه بر روی ماه فرود می آیند و شروع به جستجو می کنند. آن ها چند موجود فضایی می بینند، قلعه شنی درست می کنند و غذا می خورند. ننی یک سیل ژله به راه می اندازد اما خوشبختانه موجودات فضایی ژله دوست دارند! مشکل این جاست که موشک ها برای برگشت سوخت ندارند!

در سفری به کارخانه الف، الف و بچه های پری درباره بازیافت و اینکه چقدر زباله ها دوباره استفاده و تبدیل به اسباب بازی می شوند یاد می گیرند. وقتی مواد خام کارخانه تمام می شود، آن ها به دنبال مواد خام می روند. در راه به خانواده لوسی بر می خورند که به پیک نیک آمده اند. خانواده لوسی برج بزرگ الف را با زباله های تازه پر می کنند. حالا کارخانه اسباب بازی دوباره می تواند شروع به کار کند و لوسی هم درباره بازیافت چیزهایی یاد می گیرد.

پاییز از راه رسیده و الف ها و ننی پلام مشغول جمع کردن برگ های پاییزی هستند. ناگهان سنجاب ها با ماموریت جمع کردن میوه های بلوط در درخت بزرگ الف از راه می رسند. روز بلوط است اما الف پیر دانا که خودش لباس سنجابی پوشیده ایده زیرکانه ای برای خلاص کردن درخت از بلوط ها دارد. اما متاسفانه این نقشه آن طور که باید پیش نمی رود!