درباره کارتون پپا پیگ - فصل ۴ قسمت ۴۰
جورج آنقدر از دیدن تصویر خودش در آینه لذت می برد که او و پپا شروع به پیدا کردن چیزهای براق می کنند تا خودشان را در آن ببینند.
جورج آنقدر از دیدن تصویر خودش در آینه لذت می برد که او و پپا شروع به پیدا کردن چیزهای براق می کنند تا خودشان را در آن ببینند.
پپا و خانواده اش از شهر سیب زمینی دیدن می کنند، و به شهربازی سبزیجات می روند.
پپا و جورج برای بازدید از خانه ای که پدر پپا طراحی کرده و آقای بول در حال ساخت آن است، برده می شوند. آنها هیجان زده هستند و می فهمند همسایگان جدید آنها چه کسی خواهند بود.
مربی بابا به بچه ها نحوه بازی بسکتبال را آموزش می دهد. آنها به زودی به اندازه کافی خوب هستند که تیم بزرگتری را به خود اختصاص دهند.
آقای گورخر بسته ای که عمه دوتی برای پپا جورج فرستاده به آنها تحویل می دهد.
تیدل، لاکپشت دکتر همستر، روی یک درخت گیر می کند. گروه امداد برای نجات او می آیند اما پایین آوردن تیدل از درخت، کار راحتی نیست.
پپا و جورج برای خرید هدیه سالگرد مادربزرگ و پدربزرگ به فروشگاه آقای فاکس مراجعه می کنند.
پپا و جورج متوجه می شوند سایه هایی دارند که نمی توانند از دست بدهند!
پپا و دوستانش در بازی گروهی از کشورهای مختلف سراسر دنیا لباس می پوشند، اما پس از آن با هم دعوا می کنند.
بابا به پپا و جرج یک بازی سرگرم کننده یاد می دهد تا وقتی که باران متوقف می شود سرگرم باشند.
وقتی مامی خرگوشه با خبری بزرگ می رسد همه هیجان زده می شوند.
گروه بازی در حال سفر به موزه است. همه ، در اتوبوس آماده رفتن هستند. اما پدرو پونی کجا هست؟
پدربزرگ خوکه به پپا و جرج بذر گل می دهد.
پپا ، جورج و مامی خوکه در تماس های اضطراری به دکتر همستر ملحق می شوند.
پپا و جورج با کایلی کانگورو و برادرش جوی آشنا می شوند. پپا به كایلی نشان می دهد كه چگونه در گودال های گل آلود بالا و پایین بپرد ، اما آنها خیلی زود درمورد اینكه چه كسی می تواند بالاتر بپرد ، به رقابت می پردازند.
مامان سگه ودنی بسیار هیجان زده هستند. بابا سگه خونه هست و هدیه هایی تحویل می گیرد، آنها چه هستند؟
برای جشن تولد فردی، بچه ها به یک ژوراسیک پارک می روند.
بابا خوکه برای پپا و جرج داستانی برای قبل از خواب می خواند.
بعد از سفر خانوادگی به یک کوه زیبا، بابا خوکه سوییچ ماشینش را در یک چاه عمیقی از دست می دهد.
وقتی که اسباب بازی دایناسوری جرج دمش را از دست می دهد، به مغازه آقای فاکس می رود تا یک اسباب بازی جدید پیدا کند.
قطار خانم خرگوشه خراب شده، بنابراین پدربزرگ خوکه لوکوموتیو کوچک خود، گرترود را به او قرض می دهد.
گروه بازی یک مسابقه برای حیوانات خانگی برگزار می کنند و همه حیوانات خود را آورده اند. دکتر همستر داور است و انتخاب بهترین حیوان خانگی سخت است.
مامان خوکه عنکبوتی در خانه پیدا می کند و به بابا خوکه دستور می دهد از شر آن خلاص شود.
خانواده پپا در خانه پسر عموی کلوئی اقامت دارند اما گریه بچه الکساندر همه را بیدار نگه می دارد!
مامان بزرگ خوکه بابت خریدن مجسمه های پلاستیکی برای باغچه اش خیلی خوشحال است ولی بابا بزرگ خوکه دوست دارد از شرشان خلاص شود.
کریسمس است و گروه بازی پپا برای دیدن یک نمایش خاص در مورد تعطیلات به تئاتر می رود. برخی از افراد قبلاً هرگز به تئاتر نرفته اند.
بچه ها به خاطر رفتن معلم مورد علاقه شان خانم آهو ناراحتند. آن ها برایش یک مهمانی خداحافظی برگزار می کنند اما متوجه می شوند که او فقط قصد رفتن به تعطیلات را دارد.
خانم خرگوش قرار است جایزه ملکه را برای صنعت دریافت کند و پپا و دوستانش قرار است او را تا کاخ ملکه همراهی کنند.
پدربزرگ پیگ، پدربزرگ سگ و پدربزرگ خرگوش که به ماهی گیری رفته اند در جزیره ای متروکه گرفتار می شوند و کاپیتان سگ تنها کسی است که می تواند آن ها را نجات دهد.
پپا که از بوی عطر مادربزرگ پیگ خوشش آمده با گل های باغ دست به آزمایش می زند تا عطر مخصوص خودش را بسازد.
پشت بام مدرسه دوباره نم پس می دهد، به همین خاطر بچه ها نمایشگاهی برگزار می کنند تا برای یک سقف جدید پول جمع کنند.
ماهی طلایی احساس تنهایی می کند به همین خاطر پپا او را به آکواریوم می برد.
روز زیبایی است؛ اما پپا، جورج، بابا و پدربزرگ در خانه مشغول تماشای مسابقه در تلوزیون هستند.
وقتی همه قایق پدربزرگ خرگوش را به مکان پیک نیک کنار رودخانه می برند، پدر جا می ماند.
پپا و دوستانش مشغول ساختن جزیره ای درون یک استخر شن هستند و حسابی از سازه خود راضی اند.
پپا و جورج به خانه مادربزرگ و پدربزرگ رفته اند و برای شکار کردن لیسه ها و حلزون ها تا دیروقت بیدار مانده اند.
پپا و خانواده اش با هواپیما به تعطیلات می روند.
پپا و خانواده اش به ایتالیا می رسند. زبان آن ها متفاوت است و برای پدر سخت است که در سمت راست ماشین رانندگی کند.
پپا و خانواده اش در اولین روز تعطیلات در ویلایشان شروع به گشت و گذار در روستا می کنند.
پپا از اولین تعطیلات خود در خارج از کشور لذت می برد اما حالا زمان برگشتن است و او دل توی دلش نیست که سوزی و گلدی را دوباره ببیند.
جورج آنقدر از دیدن تصویر خودش در آینه لذت می برد که او و پپا شروع به پیدا کردن چیزهای براق می کنند تا خودشان را در آن ببینند.
همه قرار است به موزه بروند و در اتوبوس آماده راه افتادن هستند، به جز پدرو که دیر به مدرسه می رسد.
پپا و سوزی بیکارند و پدر برایشان جعبه ای قدیمی از بازی های داخل باغ پیدا می کند. اما بعضی بازی ها برای جورج سخت هستند.
وقتی همه خانواده ها در دریاچه مسابقه قایق سواری می دهند، بابا خوک خیلی زود از انتخاب قایق پدال دار پشیمان می شود.
آقای گاو تصادفی قوری ظریف خود را می شکند و قطعات را پیش خانم خرگوش می برد به این امید که او بتواند آن را تعمیر کند.
پپا و دوستانش انواع مختلف اسموتی های خانم خرگوش را امتحان می کنند و او ناگهان موفق به درست کردن آبمیوه دایناسوری می شود.
کنترل بادکنک بزرگ دایناسوری جورج برایش سخت است و همه می ترسند بادکنک از دستش در برود.
پپا و دوستانش مشغول دزد دریایی بازی هستند. وقتی یک گنج سرهم می کنند و آن را در یک مکان علامت گذاری شده خاک می کنند، پدرو متوجه می شود که باید از مسیر را دنبال کند چون عینکش را گم کرده است.